سلام
مدتها بود به خودم قول داده بودم که اینجا برای شهدا بنویسم و آقا و از نوشتن دلی جات بپرهیزم، گه گداری تو گوگل باز می نوشتم، اما الان دلم می خواد اینجا بنویسم، نمی دونم از چی باید بنویسم . از کجا! فقط می دونم تنها کاری که شاید می تونه آرومم کنه و کمی از بهت در بیارتم نوشتنه... اونم اینجا. یاران ناب
بدجوری گیجم... اصلا نمی دونم باید چی کار کنم، 5شنبه ای که گذشت و جمکرانی که توفیقش نصیبمان شد، اساسی به حالم و توکلم کمک کرد که اگر نبود تا الان کم آورده بودم! جالبه که تازه اولشه! وقتی که فقط خودتی و خدا، وقتی که هیچ کاری جز توکل از دستت بر نمیاد وقتی که با تمام وجودت می تونی ناتوانی ات را در مقابلش حس کنی وقتی که نزدیکی اش من حبل الورید رو با تک تک سلول هات حس می کتی، وقتی که باید دلتو بسپری به خدا و بذاری تا هر آنجا که می خواهد و می داند از برای تو بهتر است ببرد باید بدونی که هیج کاره ای و بیخود تقلی نکنی...
یا فاطمه الزهرا سلام الله علیها